گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد پنجم
3 / 3 دل
اشاره




3 / 3 - 1 دیدن خدا با دل

3 / 3دل3 / 3 1دیدن خدا با دلقرآن«دل ، آنچه را دید ، انکار نکرد» .

حدیثمجمع البیان به نقل از ابو ذر و ابو سعید خُدری :از پیامبر صلی الله علیه و آله در باره آیه : «دل ، آنچه را دید ، انکار نکرد» ، سؤال شد . فرمود : «نوری را دیدم» .

التوحید به نقل از محمّد بن فضیل :از ابو الحسن علیه السلام (1) پرسیدم : آیا پیامبر خدا پروردگارش را دید؟ فرمود : «آری ؛ با دلش دید . مگر نشنیده ای که خداوند عز و جل می فرماید : «دل ، آنچه را دید ، انکار نکرد» ؟ یعنی او را با چشم ندید ؛ بلکه با دل دید» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از تو درخواست می کنم ، به حقّ آن نامی که به واسطه آن ، پلک های چشمان بینندگان را که سخت بسته بود ، گشودی ؛ همان نامی که حکمتت به واسطه آن ، تدبیر می کند و پیامبرانت شواهد حجّت ها و براهین خود را از آن می گیرند [و] با بینش دل ها ، تو را ، در حالی که در لابه لای نهانی های غیب ها نهانی ، می شناسند .

.

1- .منظور ، امام کاظم علیه السلام یا امام رضا علیه السلام است .

ص: 202

عنه صلی الله علیه و آله :یا مَن لا یَبعُدُ عَن قُلوبِ العارِفینَ. (1)

السنن الکبری للنسائی عن أبی ذرّ :رَأی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ تَبارَکَ وتَعالی بِقَلبِهِ ، ولَم یَرَهُ بِبَصَرِهِ . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :رَأَیتُ رَبّی عز و جل لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ . (3)

صحیح مسلم عن عبد اللّه بن شقیق :قُلتُ لِأَبی ذَرٍّ : لَو رَأیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَسَأَلتُهُ . فَقالَ : عَن أیِّ شَیءٍ کُنتَ تَسأَلُهُ ؟ قالَ : کُنتُ أسأَلُهُ : هَل رَأَیتَ رَبَّکَ ؟ قالَ أَبو ذَرٍّ : قَد سَأَلتُ ، فَقالَ : رَأَیتُ نورا . (4)

الإمام الرضا علیه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَمّا اُسرِیَ بی إِلَی السَّماءِ ، بَلَغَ بی جَبرَئیلُ مَکانا لَم یَطَأهُ قَطُّ جَبرَئیلُ . فَکُشِفُ لَهُ ، فَأَراهُ اللّهُ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ . (5)

التوحید عن مرازم عن الإمام الصادق علیه السلام ، قال سَمِعتُهُ علیه السلام یَقولُ :رَأی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ عز و جل ؛ یَعنی بِقَلبِهِ . (6)

.

1- .البلد الأمین : ص 407 ، المصباح للکفعمی : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 392 .
2- .السنن الکبری للنسائی : ج 6 ص 472 ح 11536 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 254 ح 3183 عن ابن عبّاس .
4- .صحیح مسلم : ج 1 ص 161 ح 292 ، السنّه لابن أبی عاصم : ص 192 ح 441 .
5- .الکافی : ج 1 ص 98 ح 8 ، التوحید : ص 108 ح 4 وفیه «فأرانی اللّه » بدل «فأراه اللّه » ، قرب الإسناد : ص 357 ح 1275 نحوه وکلّها عن ابن أبی نصر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 38 ح 15 .
6- .التوحید : ص 116 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 19 .

ص: 203

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای کسی که از دل های عارفان ، دور نیست!

السنن الکبری به نقل از ابو ذر :پیامبر صلی الله علیه و آله پروردگار متعالش را با دل خویش دید ، نه با دیده اش .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من پروردگارم را دیدم . هیچ چیز همانند او نیست .

صحیح مسلم به نقل از عبد اللّه بن شقیق :به ابو ذر گفتم : اگر پیامبر خدا را می دیدم ، از او می پرسیدم . ابو ذر گفت : در باره چه چیز از او می پرسیدی؟ گفت : از او می پرسیدم : آیا پروردگارت را دیده ای؟ ابو ذر گفت : من پرسیدم . فرمود : «نوری دیدم» .

امام رضا علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «شبی که به آسمان (معراج) برده شدم ، جبرئیل ، مرا به جایی رساند که خودش هرگز به آن جا قدم ننهاده بود» . پس ، پرده برای پیامبر صلی الله علیه و آله کنار زده شد و خداوند ، از نور عظمت خویش ، آنچه را خواست ، به او نشان داد .

التوحید به نقل از مُرازِم :شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید : «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پروردگارش را دید ؛ یعنی با قلبش» .

.


ص: 204

الإمام علیّ علیه السلام فی مُناظَرَتِهِ لِلیَهودِیِّ الشَّامِیِّ ، وقَد قالَ لَهُ : فَإنَّ هذا سُلَیمانُ اُعطِیَ مُلکا لا یَنبَغی لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ :لَقد کانَ کَذلِکَ ، ومُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله اُعطِیَ ما هُوَ أَفضَلُ مِن هذا ؛ إِنَّهُ اُسرِیَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأَقصی مَسیرَهَ شَهرٍ ، وعُرِجَ بِهِ فِی مَلَکوتِ السَّماواتِ مَسیرَهَ خَمسینَ ألفَ عامٍ ، فی أَقَلَّ مِن ثُلثِ لَیلَهٍ ، حَتَّی انتَهی إِلی ساقِ العَرشِ ، فَدَنا بِالعِلمِ ، فَتَدَلّی فَدُلِّیَ لَهُ مِنَ الجَنَّهِ رَفرَفٌ أخضَرُ ، وغَشِیَ النُّورُ بَصَرَهُ ، فَرَأی عَظَمَهَ رَبِّهِ عز و جل بِفُؤادِهِ ولَم یَرَها بِعَینِهِ ، فَکانَ کَقابِ قَوسَینِ بَینَهُ وبَینَها أو أدنی . (1)

الکافی عن یعقوب بن إسحاق :کَتَبتُ إِلی أَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام . . . وسَأَلتُهُ : هَل رَأی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ ؟ فَوَقَّعَ علیه السلام : إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أری رَسولَهُ بِقَلبِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ . (2)

3 / 3 2مَعنی رُؤیَهِ اللّهِ عز و جل بِالقَلبِالإمام الصادق علیه السلام :بَینا أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یَخطُبُ عَلی مِنبَرِ الکوفَهِ ، إِذ قامَ إِلَیهِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ : ذِعلِبٌ ، ذو لِسانٍ بَلیغٍ فِی الخُطَبِ ، شُجاعُ القَلبِ ، فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، هَل رَأَیتَ رَبَّکَ؟ قالَ : وَیلَکَ یا ذِعلِبُ ، ما کُنتُ أَعبُدُ رَبّا لَم أَرَهُ . فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ کَیفََرأَیتَهُ؟ قالَ : وَیلَکَ یا ذِعلِبُ ، لَم تَرَهُ العُیوُن بِمُشاهَدَهِ الأَبصارِ ولکِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِیمانِ ، وَیلَکَ یا ذِعلِبُ ، إِنَّ رَبّی لَطیفُ اللَّطافَهِ لا یُوصَفُ بِاللُّطفِ ، عَظیمُ العَظَمَهِ لا یُوصَفُ بالعِظَمِ ، کَبیرُ الکِبرِیاءِ لا یُوصَفُ بِالکِبَرِ ، جَلیلُ الجَلالَهِ لا یُوصَفُ بِالغِلَظِ ، قَبلَ کُلِّ شَیءٍ لا یُقالُ شَیءٌ قَبلَهُ ، وبَعدَ کُلِّ شَیءٍ لا یُقالُ لَهُ بَعدٌ ، شاءَ الأَشیاءَ لا بِهِمَّهٍ ، دَرّاکٌ (3) لا بِخَدیعَهٍ ، فِی الأَشیاءِ کُلِّها غَیرُ مُتَمازِجٍ بِها ولا بائِنٌ مِنها ، ظاهِرٌ لا بِتَأویلِ المُباشَرَهِ ، مُتَجَلٍّ (4) لا بِاستِهلالِ رُؤیَهٍ ، ناءٍ لا بِمَسافَهٍ ، قَریبٌ لا بِمُداناهٍ . (5)

.

1- .الاحتجاج : ج 1 ص 521 ح 127 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 320 ح 16 .
2- .الکافی : ج 1 ص 95 ح 1 ، التوحید : ص 108 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 21 .
3- .الدَّرْکُ : اللّحاق والوصول إلی الشیء (النهایه : ج 2 ص 114 «درک») .
4- .الجَلیّ : نقیض الخفیّ ، وتجلّی الشیء : انکشف (الصحاح : ج 6 ص 2303 «جلا») .
5- .الکافی : ج 1 ص 138 ح 4 ، التوحید : ص 308 ح 2 ، عن عبداللّه بن یونس ، الأمالی للصدوق : ص 423 ح 560 عن الأصبغ بن نباته ، الإرشاد : ج 1 ص 224 من دون إسنادٍ إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج4 ص 27 ح 2 .

ص: 205



3 / 3 - 2 معنای دیدن خدا با دل

امام علی علیه السلام در مناظره اش با یهودیِ شامی که به ایشان گفت : به سلیمان ، سلطنتی داده شد که برای احدی بعد از او سزاوار نیست :همین طور است ؛ امّا به محمّد صلی الله علیه و آله برتر از آن داده شد. او فاصله یک ماه راه را در یک شب، طی کرد و از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برده شد ، و به ملکوت آسمان ها که پنجاه هزار سال راه است ، در کمتر از ثلثی از شبْ عروج کرد ، تا آن که به پای عرش رسید و به عِلمْ نزدیک شد و آویخت و دیبای نازک سبزرنگی از بهشت برایش آویزان گشت ، و نور دیده او را فرو پوشاند و عظمت پروردگارش را با دل خویش ، و نه دیده اش ، دید و میان او و آن [بهشت یا عظمت خداوند] به اندازه یک کمان یا کمتر فاصله بود .

الکافی به نقل از یعقوب بن اسحاق :به امام عسکری علیه السلام نوشتم ... و پرسیدم : آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پروردگارش را دید؟ امام علیه السلام مرقوم فرمود : «خداوند متعال ، از نور عظمت خویش ، تا دوست داشت ، به دل پیامبرش نشان داد» .

3 / 3 2معنای دیدن خدا با دلامام صادق علیه السلام :امیرمؤمنان بر منبر کوفه سخنرانی می کرد که مردی به نام ذِعلِب که زبان آور ، سخنور و شجاع بود برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! آیا تو پروردگارت را دیده ای؟ فرمود : «وای بر تو ، ای ذعلب! من پروردگاری را که ندیده باشم ، عبادت نمی کنم» . گفت : ای امیر مؤمنان! چگونه او را دیده ای؟ فرمود : «وای بر تو ، ای ذعلب! چشم ها با نگاهِ سر او را ندیده اند ؛ بلکه دل ها با حقایق ایمان [و تصدیقات یقینی] ، او را دیده اند . وای بر تو ، ای ذعلب! پروردگارم چنان لطیف [و ناپیدا] است که به لطافت [جسمانی] وصف نمی شود ، و چندان باعظمت است که به عظمت ، وصف نمی گردد ، و آن سان بزرگ است که به بزرگی ، وصف نمی شود ، و چنان سترگ است که به درشتی [و غلظت جسمانی ]وصف نمی گردد . پیش از هر چیز است و گفته نمی شود که : چیزی پیش از اوست . و پس از هر چیزی است و گفته نمی شود که : بَعدی دارد . چیزها را خواسته است (/ خواهنده چیزهاست) ؛ امّا نه با کوشش [و تلاش ، آن گونه که ویژگی بشر است] ، و دریابنده[ی باطن ها] است ؛ امّا نه با حیله . در همه اشیا هست ؛ امّا نه این که با آنها آمیخته و یا از آنها جدا باشد . پدیدار است ؛ امّا نه به نحو مباشرت (قابل رؤیت حسّی) . آشکار است ؛ امّا نه به نحو آشکار شدن [اشیا] برای چشم . دور است ، نه به مسافت ، [و ]نزدیک است ، نه به نحو هم جواری» .

.


ص: 206

تاریخ دمشق عن المدائنی :بَینَما مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ فی فِناءِ الکَعبَهِ ، فَإِذا أَعرابِیٌّ ، فَقالَ لَهُ : هَل رَأَیتَ اللّهَ حَیثُ عَبَدتَهُ ؟ فَأَطرَقَ وأَطرَقَ مَن کانَ حَولَهُ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إِلَیهِ فَقالَ : ما کُنتُ لِأَعبُدَ شَیئا لَم أرَهُ . فَقالَ : وکَیفَ رَأَیتَهُ ؟ قالَ : لَم تَرَهُ الأَبصارُ بِمُشاهَدَهِ العِیانِ ، ولکِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِیمانِ ، لا یُدرَکُ بِالحَواسِّ ، ولا یُقاسُ بِالنَّاسِ ، مَعروفٌ بِالآیاتِ ، مَنعوتٌ بِالعَلاماتِ ، لا یَجورُ فی قَضِیَّتِهِ ، بانَ مِنَ الأَشیاءِ وبانَتِ الأَشیاءُ مِنهُ ، «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» ، ذلِکَ اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ . فَقالَ الأَعرابِیُّ : اللّهُ أَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالاتِهِ . (1)

.

1- .تاریخ دمشق : ج 54 ص 282 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 225 ، الاحتجاج : ج 1 ص 493 ح 123 کلاهما عن الإمام علی علیه السلام ، الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 104 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 418 ، روضه الواعظین : ص 41 عن الإمام الصادق علیه السلام وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 32 ح 8 .

ص: 207

تاریخ دمشق به نقل از مدائنی :محمّد بن علی بن حسین علیه السلام در آستان کعبه نشسته بود که بادیه نشینی آمد و گفت : آیا خدایی را که می پرستی ، دیده ای؟ امام علیه السلام سر به زیر انداخت و کسانی که پیرامون او بودند ، سر به زیر افکندند . آن گاه امام علیه السلام سرش را بلند کرد و فرمود : «من چیزی را که ندیده باشم ، نمی پرستم» . بادیه نشین گفت : چگونه او را دیده ای؟ فرمود : «دیدگان ، با چشم سر ، او را ندیده اند ؛ بلکه دل ها با حقایق ایمان ، او را دیده اند . با حواس درک نمی شود و با مردم مقایسه نمی گردد . به نشانه ها شناخته شده است و به علایم ، وصف می شود . در حُکمش (قضایش) ستم نمی کند . از اشیا جداست و اشیا نیز از او جدایند . «هیچ چیز ، همانند او نیست» . این است خداوند ، که معبودی جز او نیست» . بادیه نشین گفت : [به راستی ،] خدا بهتر می داند که رسالت هایش را در کجا قرار دهد .

.


ص: 208

التوحید عن أبی بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : أَخبِرنی عَنِ اللّهِ عز و جل هَل یَراهُ المُؤمِنونَ یَومَ القِیامَهِ ؟ قالَ : نَعَم ، وقَد رَأَوهُ قَبلَ یَومِ القِیامَهِ . فَقُلتُ : مَتی ؟ قالَ: حینَ قالَ لَهُم: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی» (1) . ثُمَّ سَکَتَ ساعَهً، ثُمَّ قالَ: وإِنَّ المُؤمِنینَ لَیَرَونَهُ فِی الدُّنیا قَبلَ یَومِ القِیامَهِ ، ألَستَ تَراهُ فی وَقتِکَ هذا ؟ قالَ أبو بَصیرٍ : فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فدِاکَ ! فَأُحَدِّثُ بِهذا عَنکَ ؟ فَقالَ : لا ، فَإِنَّکَ إِذا حَدَّثتَ بِهِ فَأَنکَرَهُ مُنکِرٌ جاهِلٌ بِمَعنی ما تَقولُهُ ، ثُمَّ قَدَّرَ أنَّ ذلِکَ تَشبیهٌ کَفَرَ ، ولَیسَتِ الرُّؤیَهُ بِالقَلبِ کَالرُّؤیَهِ بِالعَینِ ، تَعالَی اللّهُ عَمّا یَصِفُهُ المُشَبِّهونَ وَالمُلحِدونَ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام حینَ سَألَهُ مُحَمَّدٌ الحَلَبِیُّ : هَل رَأی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ؟ :نَعَم ، رَآهُ بِقَلبِهِ. فَأمّا رَبُّنا جَلَّ جَلالُهُ فَلا تُدرِکُهُ أبصارُ النَّاظِرینَ ، وَلا تُحیطُ بِهِ أسماعُ السّامِعینَ . (3)

.

1- .الأعراف : 172 .
2- .التوحید : ص 117 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 44 ح 24 .
3- .الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 103 ، روضه الواعظین : ص 41 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 54 ح 32 .

ص: 209

التوحید به نقل از ابو بصیر :به امام صادق علیه السلام : گفتم : بفرمایید که آیا مؤمنان در روز قیامت ، خداوند عز و جل را می بینند؟ فرمود : «آری . پیش از روز قیامت هم ، او را دیده اند» . گفتم : کِی؟ فرمود : «آن گاه که به آنان فرمود : «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند : آری» . سپس لحظاتی سکوت کرد و بعد فرمود : «مؤمنان ، او را در همین دنیا ، پیش از روز قیامت می بینند . آیا تو هم اینک او را نمی بینی؟» . گفتم : قربانت گردم! این [مطلب] را از قول شما نقل کنم؟ فرمود : «نه ؛ زیرا اگر نقل کنی و شخصی که معنای سخن تو را نمی فهمد ، انکارش کند و آن را تشبیه بداند ، کافر می شود . دیدن با دل ، چون دیدن با چشم نیست . خدا منزّه است از آنچه تشبیه کنندگان و مُلحدان ، وصفش می کنند» .

امام صادق علیه السلام در پاسخ این پرسشِ محمّد حلبی که : آیا پیامبر خدا پروردگارش را دید ؟ :آری ، با دلش دید . پروردگار ما را نه چشمانِ [ظاهریِ ]بینندگان می بینند و نه گوش های شنوندگان بر او احاطه می یابند .

.


ص: 210

الفصل الرابع: طرق معرفه اللّه عز و جل4 / 1مَعرِفَهُ النَّفسِالکتاب«وَ فِی الْأَرْضِ ءَایَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» . (1)

الحدیثالإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ سُبحانَهُ : «وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» :إِنَّهُ خَلَقَکَ سَمیعا بَصیرا ، تَغضَبُ وتَرضی ، وتَجوعُ وتَشبَعُ ؛ وذلِکَ کُلُّهُ مِن آیاتِ اللّهِ تَعالی . (2)

التوحید عن هشام بن سالم (3) :التوحید عن هشام بن سالم (4) : حَضَرتُ مُحَمَّدَ بنَ النُّعمانِ الأَحوَلَ ، فَقامَ إِلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : بِمَ عَرَفتَ رَبَّکَ؟ قالَ : بِتَوفیقِهِ وإِرشادِهِ وتَعریفِهِ وهِدایَتِهِ . قالَ : فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ ، فَلَقیتُ هِشامَ بنَ الحَکَمِ ، فَقُلتُ لَهُ : ما أَقولُ لِمَن یَسأَلُنی فَیَقولُ لی : بِمَ عَرَفتَ رَبَّکَ؟ فَقالَ : إِن سَأَلَ سائِلٌ فَقالَ : بِمَ عَرَفتَ رَبَّکَ؟ قُلتَ : عَرَفتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ بِنَفسی؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشیاءِ إِلَیَّ، وذلِکَ أنّی أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَهً ، وأَجزاءً مُؤتَلِفَهً ، ظاهِرَهَ التَّرکیبِ ، مُتَبَیَّنَهَ الصَّنعَهِ ، مَبنِیَّهً عَلی ضُروبٍ مِنَ التَّخطیطِ وَالتَّصویرِ، زائِدَهً مِن بَعدِ نُقصانٍ، وناقِصَهً مِن بَعدِ زِیادَهٍ، قَد أُنشِئَ لَها حَواسُ مُختَلِفَهٌ ، وجَوارِحُ مُتَبایِنَهٌ؛ مِن بَصَرٍ وَسمعٍ وشَامٍّ وذائِقٍ ولامِسٍ ، مَجبولَهً عَلَی الضَّعفِ وَالنَّقصِ وَالمَهانَهِ ، لا تُدرِکُ واحِدَهٌ مِنها مُدرَکَ صاحِبَتِها ، ولا تَقوی عَلی ذلِکَ ، عاجِزَهً عِندَ اجتِلابِ المَنافِعِ إِلَیها ودَفعِ المَضارِّ عَنها، وَاستَحالَ فِیالعُقولِ وُجودُ تَألیفٍ لامُؤَلِّفَ لَهُ، وثَباتُ صورَهٍ لا مُصَوِّرَ لَها ، فَعَلِمتُ أنَّ لَها خالِقا خَلَقَها ، ومُصَوِّرا صَوَّرَها ، مُخالِفا لَها عَلی جَمیعِ جِهاتِها ، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» . 5

.

1- .الذاریات : 20 و21 .
2- .مجمع البیان : ج 9 ص 235 ، تفسیر القمّی : ج 2 ص 330 من دون إسنادٍ إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام وفیه «تغضب مرّه وترضی مرّه» .
3- .هذا النصّ وإن لم یکن عن المعصوم علیه السلام ، إلّا أنّه عن هشام بن الحکم ، وهو من أجلّاء أصحاب الإمام الصادق علیه السلام وأفضلهم فی علم الکلام، فالّذی یقوی فی النظر أنّه مؤیّد من الإمام علیه السلام ، فلذلک أوردناه هنا.
4- .التوحید : ص 289 ح 9 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 49 ح 22 .

ص: 211



فصل چهارم: راه های شناخت خدا
4 / 1 خودشناسی

اشاره

فصل چهارم: راه های شناخت خدا4 / 1خودشناسیقرآن«و در زمین ، نشانه هایی برای اهل یقین است و در خودتان . آیا نمی بینید؟» .

حدیثامام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند پاک که : «و در خودتان ، آیا نمی بینید؟» :او تو را شنوا و بینا آفرید . خشمگین می شوی و خرسند می گردی ، و گرسنه می شوی و سیر می شوی ، و همه اینها از نشانه های [وجود] خداوند متعال است .

التوحید به نقل از هشام بن سالم (1) :نزد محمّد بن نعمان اَحوَل بودم که مردی برخاست و گفت : پروردگارت را به چه شناختی؟ گفت : با توفیق و ارشاد و شناساندن و راه نمایی خود او . من از نزد او بیرون آمدم و به هشام بن حکم برخوردم . به او گفتم : اگر کسی از من بپرسد : «پروردگارت را به چه شناختی؟» ، به او چه جواب دهم؟ گفت : اگر کسی پرسید : «پروردگارت را به چه شناختی؟» ، می گویی : خداوند عز و جلرا با [شناختنِ] خودم شناختم ؛ چرا که ، خودم ، نزدیک ترینِ چیزها به خودم هستم . توضیح ، آن که : من خویشتن را دارای پاره های فراهم آمده و اجزای به هم پیوسته می یابم ؛ ترکیبی نمایان و ساختاری روشن دارم ؛ بر پایه انواع طرّاحی ها و صورتبندی ها ساخته شده ام ؛ پیوسته از کاستی به فزونی و بعد ، از فزونی به کاستی می روم ؛ از حواسّ گوناگون و اندام های مختلف ، از : چشم و گوش و بویایی و چشایی و بساوایی ، برخوردارم ؛ بر ناتوانی و کاستی و خواری سرشته شده ام ؛ هیچ یک از این حواس ، موردِ [حسّ] دیگری را ادراک نمی کند و توانایی این کار را هم ندارد ؛ از جلب منافع برای آنها و دفع ضرر از آنها ناتوان است . و از نظر عقلی ، محال است که فراهم آمده ای بدون فراهم آورنده ، و تشکیل صورتی ، بدون صورتگر باشد . پس دانستم که مرا آفریدگاری است که خلقم کرده و صورتگری است که شکل و صورتم بخشیده است و با من ، از هر جهت ، متفاوت است . خداوند عز و جل می فرماید : «و در خودتان . آیا نمی بینید؟» .

.

1- .این سخن هرچند از پیامبر صلی الله علیه و آله یا اهل بیت علیهم السلام نیست ، امّا از هشام بن حکم است و وی ، از بزرگان اصحاب امام صادق علیه السلام بوده و در علم «کلام» بر همه یاران امام علیه السلام برتری داشته است . بنا بر این ، به احتمال قوی ، این سخن ، مورد تأیید امام علیه السلام بوده است . از همین رو ، ما نیز آن را در این جا آوردیم .

ص: 212

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (1)

الأمالی للسیّد المرتضی :رُوِیَ أنَّ بَعضَ أَزواجِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله سَأَلَتهُ : مَتی یَعرِفُ الإِنسانُ رَبَّهُ ؟ فَقالَ : إِذا عَرَفَ نَفسَهُ . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :أَعرَفُکُم بِنَفسِهِ أَعرَفُکُم بِرَبِّهِ . (3)

عوالی اللآلی :رُوِیَ فی بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ، کَیفَ الطَّریقُ إِلی مَعرِفَهِ الحَقِّ؟ فَقالَ صلی الله علیه و آله : مَعرِفَهُ النَّفس (4) .

.

1- .عوالی اللآلی : ج 4 ص 102 ح 149 ، مصباح الشریعه : ص 343 ، غرر الحکم : ج 5 ص 194 ح 7946 عن الإمام علیّ علیه السلام ولیس فیه «فقد» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 32 ح 22 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 20 ص 292 ح 339 ، مئه کلمه للجاحظ : ص 22 ح 6 کلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام .
2- .الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 198 .
3- .جامع الأخبار : ص 35 ح 12 ، روضه الواعظین : ص 25 .
4- .عوالی اللآلی : ج1 ص246 ح1 ، بحار الأنوار : ج70 ص72 ح23 .

ص: 213

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که خود را شناخت ، پروردگارش را شناخت .

الأمالی ، سیّد مرتضی :روایت شده است که یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان پرسید : چه وقت ، انسان ، پروردگارش را می شناسد؟ فرمود : «هر گاه خودش را بشناسد» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خودشناس ترینِ شما ، خداشناس ترینِ شماست .

عوالی اللآلی :در بعضی احادیث ، روایت شده است که مردی به نام مُجاشِع بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در آمد و گفت : ای پیامبر خدا! راه شناخت حق چیست؟ فرمود : «خودشناسی» .

.


ص: 214

الإمام علیّ علیه السلام :عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ ، کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ؟! (1)

عنه علیه السلام :أَکثَرُ النَّاسِ مَعرِفَهً لِنَفسِهِ أَخوَفُهُم لِرَبِّهِ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :العَجَبُ مِن مَخلوقٍ یَزعُمُ أنَّ اللّهَ یَخفی عَلی عِبادِهِ وهُوَ یَری أثَرَ الصُّنعِ فی نَفسِهِ ؛ بِتَرکیبٍ یُبهِرُ عَقلَهُ ، وتَألیفٍ یُبطِلُ جُحودَه (3) ! (4)

عنه علیه السلام :إِنَّ الصّورَهَ الإِنسانِیَّهَ أَکبَرُ حُجَّهِ اللّهِ عَلی خَلقِهِ ، وهِیَ الکِتابُ الَّذی کَتَبَهُ بِیَدِهِ ، وهِیَ الهَیکَلُ الَّذی بَناهُ بِحِکمَتِهِ ، وهِیَ مَجموعُ صُوَرِ العالَمینَ ، وهِیَ المُختَصَرُ مِنَ العُلومِ فِی اللَّوحِ المَحفوظِ ، وهِیَ الشَّاهِدُ عَلی کُلِّ غائِبٍ ، وهِیَ الحُجَّهُ عَلی کُلِّ جاحِدٍ ، وهِیَ الطَّریقُ المُستَقیمُ إِلی کُلِّ خَیرٍ ، وهِیَ الصِّراطُ المَمدودُ بَینَ الجَنَّهِ وَالنَّارِ . (5)

راجع : ص228 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الرابع : طرق معرفه اللّه عز و جل / التجربه) وموسوعه العقائد الإسلامیّه : ج3 ص 129 (معرفه اللّه / الفصل الخامس : دور معرفه الخلق فی معرفه الخالق / الباب الثانی : خلق الإنسان) .

.

1- .غرر الحکم : ج 4 ص 341 ح 6270 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 329 ح 5639 .
2- .غرر الحکم : ج 2 ص 424 ح 3126 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 112 ح 2438 وفیه «أکبر» بدل «أکثر» .
3- .وفی نسخه اُخری من بحارالأنوار : «حجّته» بدل «جحوده» .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن رساله الإهلیلجه عن المفضّل بن عمر .
5- .الکلمات المکنونه : ص 111 ، الأسفار الأربعه : ج 8 ص 356 عن الإمام علیّ علیه السلام ولیس فیه «وهی الهیکل الّذی بناه بحکمته» و«هی الحجّه علی کلّ جاحد» ، جامع الأسرار : ص 383 ح 765 ، نصّ النصوص : ص 306 وص 441 ، کشف الأسرار : ص 160 .

ص: 215

امام علی علیه السلام :در شگفتم از کسی که خویشتن را نمی شناسد ، چگونه [توقّع دارد ]پروردگارش را بشناسد!

امام علی علیه السلام :خودشناس ترینِ مردم ، خداترس ترینِ آنهاست .

امام صادق علیه السلام :شگفتا از آن مخلوقی که می پندارد خداوند از بندگانش پنهان است ، در حالی که آثار صنع او را در خویشتن می بیند : ترکیبی که خِرَد را حیرت زده می کند و ساختاری که جایی برای انکار او نمی گذارد!

امام صادق علیه السلام :ساختار انسان ، بزرگ ترین حجّت خدا بر خلق اوست . وجود انسان ، کتابی است که خداوند با دست خویش آن را نوشت و پیکری است که با حکمت خود ، آن را ساخت . مجموعه ای از صورت های همه عالَم است و خلاصه دانش هایی است که در لوح محفوظ است . بر هر غایبی ، گواه است و بر هر منکری ، حجّت است . جادّه مستقیم به سوی هر چیزی ، و راهِ کشیده میان بهشت و دوزخ است .

ر .ک : ص 229 (خدا / مبحث یکم / فصل چهارم : راه های شناخت خدا / تجربه) و دانش نامه عقاید اسلامی : ج 4 ص 215 (خداشناسی / فصل پنجم : نقش شناخت خلقت در شناخت خالق / باب دوم : آفرینش انسان) .

.


ص: 216



بحثی درباره نقش خودشناسی در خداشناسی

اشاره

بحثی درباره نقش خودشناسی در خداشناسیاز نگاه قرآن کریم ، در آفرینش انسان ، نشانه ها و دلایل روشنی برای خداشناسی وجود دارد که هر کس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دلیل و برهان ، حقایق هستی را بپذیرد ، می تواند با دقّت در حکمت های وجودِ خود ، با آفریدگار جهان و حقیقه الحقایق ، آشنا شود : «وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ ءَایَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ . (1) و در آفرینش شما و جنبندگانی که پراکنده اند ، نشانه هایی برای یقین داران است » . «وَ فِی الْأَرْضِ ءَایَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ . (2) و در زمین ، نشانه هایی برای یقین داران است و در خود شما . مگر نمی بینید؟» . «سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی الْأَفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ . (3) به زودی ، نشانه های خود در کرانه ها[ی هستی] و در خودشان را به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که او حق است» . این آیات ، تصریح می کنند که نه یک دلیل و نشان ، بلکه دلیل ها و نشانه های

.

1- .جاثیه : آیه 4 .
2- .ذاریات : آیه 20 21 .
3- .فصّلت : آیه 53 .

ص: 217



اقسام احادیث دعوت به خودشناسی

1 . ارزش خودشناسی

فراوانی در وجود انسان برای آشنایی با آفریدگار جهان هست که انسان نمی تواند حقیقتا خودشناس ، امّا خداناشناس باشد .

اقسام احادیث دعوت به خودشناسیاحادیث اسلامی ، با الهام گرفتن از قرآن ، فراوان بر خودشناسی تأکید دارند . این احادیث را می توان به چهار دسته تقسیم کرد :

1 . ارزش خودشناسیدسته اوّل ، احادیثی هستند که خودشناسی را با ارزش ترینِ شناخت ها معرّفی می کنند ، مانند آنچه از امام علی علیه السلام روایت شده است که : أَفضَلُ المَعرِفَهِ مَعرِفَهُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (1) برترین شناخت ، خودشناسی است . المَعرِفَهُ بِالنَّفسِ أَنفَعُ المَعرِفَتَینِ . (2) سودمندترینِ دو شناخت ، خودشناسی است . أَفضَلُ الحِکمَهِ مَعرِفَهُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (3) برترین حکمت ، خودشناسی است . غایَهُ المَعرِفَهِ أَن یَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ . (4) نهایت شناخت ، خودشناسی است . مَعرِفَهُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ . (5)

.

1- .ر . ک : غرر الحکم : ج 2 ص 386 ح 2935 .
2- .ر . ک : غرر الحکم : ج 2 ص 25 ح 1675 .
3- .ر . ک : غرر الحکم : ج 2 ص 419 ح 3105 .
4- .ر . ک : غرر الحکم : ج 4 ص 372 ح 6365 .
5- .ر . ک : غرر الحکم : ج 6 ص 148 ح 9865 .

ص: 218



2 . زیان های جهل به خود

سودمندترینِ شناخت ها ، خودشناسی است . و از امام باقر روایت شده : لا مَعرِفَهَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِکَ . (1) هیچ شناختی مانند این نیست که خود را بشناسی .

2 . زیان های جهل به خوددسته دوم ، احادیثی اند که به بیان زیان های نشناختن خود پرداخته اند . در این احادیث ، تأکید شده است که انسان تا خود را نشناسد ، نمی تواند جهان بینی درستی داشته باشد و راه رستگاری و نجات را در زندگی بیابد . بخشی از سخنان امام علی علیه السلام در این باره ، چنین است : مَن جَهِلَ نَفسَهُ کانَ بِغَیرِ نَفسِهِ أجهَلَ . (2) آن که خود را نشناسد ، به غیر خود ، نادان تر است . کَیفَ یَعرِفُ غَیرَهُ مَن یَجهَلُ نَفسَهُ ؟! (3) آن که خود را نشناخته است ، چگونه دیگری را بشناسد ؟! لا تَجهَل نَفسَکَ فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَهِ نَفسِهِ جاهِلٌ بِکُلِّ شَی ءٍ . (4) از خود ، بی خبر مباش که بی خبر از خود ، از همه چیز بی خبر است . مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النَّجاهِ ، و خَبَطَ فِی الضَّلالِ وَ الجَهالاتِ . (5) کسی که خود را نشناسد ، از راه رهایی دور می افتد و در گم راهی و نادانی فرو می غلتد .

.

1- .ر . ک : تحف العقول : ص 286 ، بحار الأنوار :ج78 ص165 ح1 .
2- .ر . ک : غرر الحکم : ج 5 ص 334 ح 8624 .
3- .ر . ک : عیون الحکم و المواعظ : ص383 ح6467 .
4- .ر . ک : غرر الحکم : ج 6 ص 304 ح 10337 ، عیون الحکم و المواعظ : ص524 ح9547 .
5- .ر . ک : غرر الحکم : ج 5 ص 426 ح 9034 .

ص: 219



3 . کلید هستی شناسی

4 . کلید خداشناسی

5 . مقصود از خودشناسی

3 . کلید هستی شناسیدسته سوم ، احادیثی هستند که تصریح می کنند خودشناسی ، مقدّمه و کلید هستی شناسی است ، چنان که از امام علی علیه السلام نقل شده است که : مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَیرِهِ أعرَفُ . (1) آن که خود را بشناسد ، دیگران را بهتر می شناسد . مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهی إِلی غایَهِ کُلِّ مَعرِفَهٍ وعِلمٍ . (2) آن که خود را بشناسد ، به نهایتِ هر شناخت و دانشی می رسد .

4 . کلید خداشناسیدسته چهارم ، احادیثی اند که خودشناسی را کلید خداشناسی ، بلکه برابر با خداشناسی می دانند که در فصل چهارم به آنها پرداخته شد و مشهورترینِ آنها این حدیث شریف است که از پیامبر خدا و امام علی علیه السلام روایت شده که فرموده اند : مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (3) آن که خود را بشناسد ، پروردگارش را نیز می شناسد .

5 . مقصود از خودشناسیدسته پنجم ، احادیثی اند که خودشناسی را تبیین و تفسیر می کنند ، مانند شماری از احادیث فصل چهارم و همه احادیثی که در باب دوم در باره آفرینش انسان خواهند آمد . اکنون با عنایت به این که در میان همه آیات و احادیثی که مردم را به خودشناسی دعوت کرده اند ، حدیث شریف «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه

.

1- .ر . ک : غرر الحکم : ج 5 ص 363 ح 8758 .
2- .ر . ک : غرر الحکم : ج 5 ص 405 ح 8949 .
3- .ر . ک : ص 212 ح 85 .

ص: 220



نگاهی به حدیث «مَن عَرَفَ نَفسَه . . .»

یک . سند حدیث

دانشمندان ، بویژه اهل حکمت و عرفان قرار گرفته ، توجّه به چند مطلب در این باره ، ضروری به نظر می رسد .

نگاهی به حدیث «مَن عَرَفَ نَفسَه ...»یک . سند حدیثاین حدیث شریف ، در منابع مختلف روایی چنان که در فصل چهارم ملاحظه شد نقل شده است ؛ امّا سند متّصل به اهل بیت علیهم السلام ندارد . گفتنی است که این حدیث ، یکی از یکصد سخنی است که ابو عثمان ، عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) از سخنان کوتاه امیر مؤمنان علیه السلام ، انتخاب کرده است و آن را مطلوبُ کلّ طالب من کلام أمیر مؤمنان علیّ بن أبی طالب نامیده و در توصیف آن گفته است : هر سخنش با هزار سخن زیبای عرب ، برابری می کند . (1) بر اساس برخی احادیث ، این حدیث ، پیش از اسلام نیز مطرح بوده و در صُحُف ادریس علیه السلام (2) نیز آمده است . از راغب اصفهانی نیز نقل شده که در رساله تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین آورده است : قد رُوی إنّه ما أنزل اللّه من کتاب إلا و فیه : «اِعرِفْ نفسَک یا إنسان تَعرفْ رَبَّک» . (3) روایت شده که خداوند ، هیچ کتابی فرو نفرستاد ، جز آن که در آن بود : «ای انسان ! خود را بشناس ، خدایت را می شناسی» .

.

1- .این یکصد جمله را ابن میثم بحرانی و نیز رشید وطواط و عبد الوهّاب ، شرح کرده اند که مجموعا در یک مجلّد ، به تصحیح و همّت مرحوم میر جلال الدین محدّث اُرمَوی به طبع رسیده است . در باره دیگر شروح حدیث «من عرف نفسه» ، ر . ک : حدیث پژوهی : ج 2 ، هزار و یک کلمه : ج 3 ص 194 .
2- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 4 ص 143 ح 3480 .
3- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 199 .

ص: 221



دو . شرح های حدیث

باری ؛ حدیثِ یاد شده ، اصطلاحا «مُرسَل» نامیده می شود و چگونگی اسناد آن مشخّص نیست ؛ لیکن با عنایت به این که مضمون آن در آیاتی که بدانها اشاره شد ، آمده و در واقع ، این حدیث ، شرح و تفسیر آن آیات است ، نیازی به ارزیابی سند ندارد . از همین رو ، بسیاری از محدّثان و محقّقان ، آن را پذیرفته و بدان استناد کرده اند .

دو . شرح های حدیثاین حدیث شریف ، از دیرباز ، مورد توجّه علمای اسلام ، بویژه حکیمان و اهل عرفان بوده و رساله ها و مقالات فراوانی در باره آن ، نگارش یافته است . شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعه ، پنج رساله در شرح این حدیث ، معرّفی کرده است . (1) برخی شروح مستقل دیگر ، عبارت اند از : (2) 1 . الرساله الوجودیّه فی معنی قوله صلی الله علیه و آله : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (چاپ قاهره) . 2 . رساله ای در شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدین بن یونس پنجهزاری . این نسخه را حسن حسن زاده آملی به طبع رسانده است . (3) 3 . رساله ای در شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از عارف عبد اللّه بَلیانی که در سال 1352 ش ، با چند رساله دیگر به طبع رسیده است . (4) 4 . رساله ای در شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملی که در

.

1- .الذریعه : ج 13 ص 208 209 .
2- .این قسمت ، از دفتر اوّل میراث حدیث شیعه (ص 144 146) اخذ شده است .
3- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 197 و ص 217 228 .
4- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 18 ص 62 .

ص: 222

هزار و یک کلمه به طبع رسیده است . (1) 5 . رساله ای در شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملی که مخطوط است . (2) 6 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از احمد بن زین الدین اَحسایی . (3) 7 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از احمد بن صالح بن طوق قطیفی . 8 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از صدر الدین کاشف دزفولی (1174 1256 ق) . 9 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدین مازندرانی . 10 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از علی بن احمد بن حسین آل عبد الجبّار قطیفی (م 1287ق) . 11 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، که مؤلّف آن مجهول است . (4) 12 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، که مؤلّف آن مجهول است . (5) 13 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از مولانا برهان الدین بغدادی . (6) 14 . شرح حدیث : «أعلمکم بنفسه أعلمکم بربّه» ، از ملّا اسماعیل خواجویی مازندرانی . (7) 15 . مرآه المحقّقین در معنای : «من عرف نفسه» ، از شیخ محمود شبستری . (8)

.

1- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 189 227 .
2- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 198 .
3- .فهرست کتب مشایخ : ص15 ، فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه گلپایگانی : مجموعه ش 4 ص714 .
4- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 3 ص 336 .
5- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه مسجد اعظم : ص 589 .
6- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 3 ص 335 .
7- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 14 ص 329 .
8- .این کتاب چندین بار به چاپ رسیده است .

ص: 223

16 . زبده الطریق در معنای«من عرف نفسه» ، از درویش علی بن یوسف گوگَدی . (1) 17 . معنی «من عرف نفسه» ، از شیخ حبیب عجمی . (2) 18 . الغوثیه شرح «من عرف نفسه» ، از عبد القادر گیلانی . (3) 19 . الفصوص در قول : «من عرف نفسه» ، از محیی الدین عربی . (4) 20 . النوریه در حدیث : «من عرف نفسه» ، از آقا شمس الدین . (5) 21 . اسرار الدقایق شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از بدر الدین سماوی . (6) 22 . شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالی . (7) 23 . القول الأشبه فی حدیث : «من عرف نفسه» ، از جلال الدین أبو بکر سیوطی . (8) 24 . نقطه الوحده در معنی : «من عرف نفسه» ، شیخ ابو اسحاق (ترکی) . (9) 25 . معنی : «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالی (ترکی) . 10 26 . رساله قبس المقتبس ، از ملّا حبیب اللّه شریف کاشانی . 11 27 . شرح حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، از سیّد محمّدمهدی تنکابنی . 12

.

1- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ص 148 .
2- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ص 139 .
3- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ص 146 .
4- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ص 147 .
5- .این رساله ، ضمن الحاوی للفتاوی بارها چاپ شده است .
6- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ص 150 .
7- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ص 149 .
8- .این رساله ، در فصل نامه علوم حدیث (ش 4 ص 125) به چاپ رسیده است .
9- .این رساله ، در میراث حدیث شیعه (دفتر اوّل ص 150 172) به چاپ رسیده است .

ص: 224



سه . معانیِ حدیث

بجز رساله های مستقل ، شروح ضمنی نیز بر این حدیث ، بسیار است که به برخی از آنها اشاره می شود : 1 . صد کلمه ، رشید الدین وطواط (کلمه ششم) . 2 . المیزان فی تفسیر القرآن ، سیّد محمّدحسین طباطبایی (ج 6 ص 169 176) . 3 . صد کلمه ، حسن حسن زاده آملی (کلمه 26) . 4 . هزار و یک نکته ، حسن حسن زاده آملی (نکته 105 ، 128 و 541) .

سه . معانیِ حدیثبرای این حدیث ، معانی فراوانی گفته اند ، تا آن جا که استاد حسن زاده آملی ، تحت عنوان : «برخی از معانی حدیث شریفِ : من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، 92 معنا ذکر کرده است . (1) برخی معتقدند که در این حدیث ، اشارات لطیف و ارشادات روشنی به اصول دین : خداشناسی ، صفات ثبوتی و سلبی ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد ، وجود دارد . (2) برخی بر این باورند که همه مسائل اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت متعالی و حقایق متین عرفانی را از آن می توان استنباط کرد . (3) برخی می گویند که همه اصول و فروع دین ، و همه احکام دنیوی و اخروی ، و جمیع احکام ربوبیت و عبودیت ، در این حدیث ، خلاصه شده است . (4) طرح و ارزیابیِ آنچه در شرح این حدیث گفته شده ، فرصت دیگری می طلبد ؛

.

1- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 200 (کلمه 216) .
2- .هزار و یک کلمه : ص 217 .
3- .هزار و یک کلمه : ص 191 .
4- .میراث حدیث شیعه : دفتر اوّل ص 157 .

ص: 225



چهار . روشن ترین معنای حدیث

ولی به نظر می رسد که برای تبیین دقیق مقصود از آن ، توجّه به سه نکته ضروری است : 1 . تأمّل در آیاتی که این حدیث شریف ، ناظر به آنهاست ؛ 2 . ملاحظه احادیثی که به منزله شرح این حدیث ، شمرده می شوند ؛ 3 . مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسی . بررسی آنچه در باره معانی حدیث مذکور گفته شده ، نشان می دهد که نکاتی که بدانها اشارت رفت ، یا مورد توجّه نبوده و یا کمتر مورد عنایت قرار گرفته اند .

چهار . روشن ترین معنای حدیثمقتضای دقّت در آیاتی که انسان را برای خداشناسی به خودشناسی دعوت می نمایند و مجموع احادیثی که مفسّر و مبیّن آنهاست و همچنین مراجعه به فهم برخی از اصحاب سخن شناس اهل بیت علیهم السلام ، این است که روشن ترین معنای حدیث ، دعوت به خودشناسی و تدبّر در حکمت هایی است که در خلقت انسان به کار رفته و حاکی از علم و قدرت بی نهایت آفریدگار اوست . این حکمت ها که در متن قرآن و احادیث اسلامی تشریح شده اند ، عبارت اند از : چگونگیِ آفرینش انسان از خاک ، چگونگی پیدایش انسان از نطفه ، تصویر جنین در رَحِم ، نفخ روح در جنین ، اختلاف زبان ها و رنگ ها ، تأمین غذاهای مورد نیاز بدن و ... که در باب دوم از فصل پنجم ، به تفصیل بیان شده اند (1) و این راه ، از آسان ترین راه های خداشناسی است . امام صادق علیه السلام در تبیین این راه ، آیات حکمت و آثار صنع در وجود انسان را بدین گونه جمع بندی فرموده است : وَ العَجَبُ مِن مَخلوقٍ یَزعُمُ أَنَّ اللّهَ یَخفی عَلی عِبادِهِ وَ هُوَ یَری أَثَرَ الصُّنعِ فی نَفسِهِ

.

1- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 4 ص 215 (آفرینش انسان) .

ص: 226

بِتَرکیبٍ یُبهِرُ عَقلَهُ وَ تَألیفٍ یُبطِلُ حُجَّتَهُ . (1) و شگفت از مخلوقی که می پندارد خدا از بندگانش پوشیده است ، در حالی که اثر صنع را در ترکیب مُحیّرالعقول خویش و پیوند اجزایش به گونه ای که انکار را بر نمی تابد ، می بیند ! و نیز در تبیین آیه 53 از سوره فصّلت : «وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ؛ و در خود شما ؛ آیا نمی بینید؟» ، می فرماید : إِنَّهُ خَلَقَکَ سَمیعا بَصیرا ، تَغضَبُ و تَرضی ، و تَجوعُ و تَشبَعُ ؛ و ذلِکَ کُلُّهُ مِن آیاتِ اللّهِ . (2) او تو را شنوا و بینا آفریده است . خشم می گیری و خشنود می شوی ، گرسنه می شوی و سیر می گردی و اینها همه از نشانه های خداست . جالب توجّه است که هشام بن حکم ، شاگرد و یار سخن شناس امام صادق علیه السلام نیز همین معنای روشن را از آیات و احادیث خودشناسی استنباط کرده و در باره خداشناسی از طریق خودشناسی می گوید : عَرَفتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ بِنَفسی؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشیاءِ إِلَیَّ، و ذلِکَ أنّی أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَهً ، و أَجزاءً مُؤتَلِفَهً... . (3) خداوند که بزرگی اش بشکوه باد را از طریق نفسِ (خویشتنِ) خویش شناختم ؛ چرا که نفس من ، نزدیک ترین چیز به من است و می بینم که پاره هایی گرد هم آمده و بخش هایی با هم تناسب یافته است . او در پایان ، اشاره می کند که مقصود از سخن خداوند متعال که می فرماید : «وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» ، همین معناست . امّا با کمال تأسّف باید گفت : در تبیین حدیث خودشناسی ، معنای روشنی که

.

1- .ر . ک : بحار الأنوار : ج 3 ص 152 .
2- .ر . ک : ص 210 ح 83 .
3- .ر . ک : ص 212 ح 84 .

ص: 227



پنج . مراتب خودشناسی

قرآن و احادیث اسلامی بر آن تأکید دارند ، به کلّی مورد غفلت واقع شده و در شروحی که ملاحظه شد ، حتّی به عنوان یک معنا در ردیف سایر معانی که بعضا تحمیل رأی خود و یا دیگران بر این حدیث شریف است ذکر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان ، این پیام قرآن را در باره خودشناسی گرفته بودند ، اکنون باید در علوم مربوط به انسان شناسی ، سرآمد همه دانشمندان جهان بودند .

پنج . مراتب خودشناسیبی تردید ، خودشناسی ، مانند خداشناسی مراتبی دارد ، چنان که در حدیثی از امام علی علیه السلام می خوانیم : أعرَفُکُم بِنَفسِهِ ، أعرَفُکُم بِرَبِّهِ . (1) آگاه ترینِ شما به نفس خویش ، آگاه ترینِ شما به پروردگار خویش است . پایین ترین مراتب خودشناسی ، برای عموم مردم میسّرند ؛ امّا هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود ، شناخت او نسبت به خداوند متعال بیشتر می شود ، تا آن جا که به معرفت شهودی «خود» دست یازد . آن جاست که به معرفت شهودی حضرت حق تعالی نیز نایل می گردد و در کنار فرشتگان و اولو العلم ، شاهد یکتایی آن وجود خواهد بود : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ . (2) خدا ، گواهی می دهد که خدایی جز او نیست ، و فرشتگان و دانشمندان نیز [گواهی می دهند]» . رسیدن به این مرتبت از معرفت ، جز از راه مجاهدت ، میسّر نیست که شرح آن در فصل ششم خواهد آمد .

.

1- .ر . ک : ص 212 ح 87 .
2- .آل عمران : آیه 18 .

ص: 228

4 / 2التَّجرِبَهِالإمام علیّ علیه السلام :عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بَفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، وکَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِیَّهِ عَمَّن أَخلَصَ لَهُ النِّیَّهَ . (1)

عنه علیه السلام :عَرَفتُ اللّهَ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، ونَقضِ الهِمَمِ . (2)

جامع الأخبار :سُئِلَ أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : مَا الدَّلیلُ عَلی إِثباتِ الصَّانِعِ ؟ قالَ : ثَلاثَهُ أشیاءَ : تَحویلُ الحالِ ، وضَعفُ الأَرکانِ ، ونَقضُ الهِمَّهِ . (3)

الإمام الحسین علیه السلام :إِنَّ رَجُلاً قامَ إِلی أَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّکَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ لَمّا هَمَمتُ فَحیلَ بَینی وبَینَ هَمّی ، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمی ، عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَیری . (4)

التوحید عن هشام بن سالم :سُئِلَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقیلَ لَهُ : بِما عَرَفتَ رَبَّکَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ عَزَمتُ فَفَسَخَ عَزمی ، وهَمَمتُ فَنَقَضَ هَمّی . (5)

الإمام الصادق علیه السلام لِابنِ أَبِی العَوجاءِ لَمّا قالَ : ما مَنَعَهُ إِن کان الأَمرُ کَما یَقولونَ أن یَظهَرَ لِخَلقِهِ ویَدعوهُم إِلی عِبادَتِهِ ؛ حَتّی لا یَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأرسَلَ إِلَیهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ کانَ أَقرَبَ إِلَی الإِیمانِ بِهِ :وَیلَکَ ! وکَیفَ احتَجَبَ عَنکَ مَن أَراکَ قُدرَتَهُ فی نَفسِکَ ؛ نُشوءَکَ ولَم تَکُن ، وکِبَرَکَ بَعدَ صِغَرِکَ ، وقُوَّتَکَ بَعدَ ضَعفِکَ ، وضَعفَکَ بَعدَ قُوَّتِکَ ، وسُقمَکَ بَعدَ صِحَّتِکَ ، وصِحَّتَکَ بَعدَ سُقمِکَ ، ورِضاکَ بَعدَ غَضَبِکَ ، وغَضَبَک بَعدَ رِضاکَ ، وحُزنَکَ بَعدَ فَرَحِکَ ، وفَرَحَکَ بَعدَ حُزنِکَ ، وحُبَّکَ بَعدَ بُغضِکَ ، وبُغضَکَ بَعدَ حُبِّکَ ، وعَزمَکَ بَعدَ أَناتِکَ ، وأَناتَکَ بعد عَزمِکَ ، وشَهوَتَکَ بَعدَ کَراهَتِکَ ، وکَراهَتَکَ بَعدَ شَهوَتِکَ ، ورَغبَتَکَ بَعدَ رَهبَتِکَ ، ورَهبَتَکَ بَعدَ رَغبَتِکَ ، ورَجاءَکَ بَعدَ یَأسِکَ ، ویَأسَکَ بَعدَ رَجائِکَ ، وخاطِرَکَ بِما لَم یَکُن فی وَهمِک ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِکَ . (6)

راجع : ص 210 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الرابع : طرق معرفه اللّه عز و جل / معرفه النفس) .

.

1- .غرر الحکم : ج 4 ص 357 ح 6315 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 339 ح 5778 .
2- .نهج البلاغه : الحکمه 250 ، روضه الواعظین : ص 38 ولیس فیه «نقض الهمم» .
3- .جامع الأخبار : ص 39 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 29 .
4- .التوحید : ص 288 ح 6 عن زیاد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبیه علیهماالسلام ، الخصال : ص 33 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 131 کلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام ، روضه الواعظین : ص 38 عن الإمام الباقر عنه علیهماالسلام ، إرشاد القلوب : ص 168 من دون إسناد إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام وفیه «الهمم» بدل «الهمّ» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 17 .
5- .التوحید : ص 289 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 49 ح 21 .
6- .الکافی : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحید : ص 127 ح 4 وفیه «إبائک» بدل «أناتک» وکلاهما عن ابن أبی العوجاء .

ص: 229



4 / 2 تجربه

اشاره

4 / 2تجربهامام علی علیه السلام :خداوندِ پاک ، با شکسته شدن تصمیم ها ، و برهم خوردن اراده ها ، و برطرف شدن سختی و بلا از کسی که نیّت را برایش خالص می گرداند ، شناخته شده است .

امام علی علیه السلام :من ، خداوند پاک را با در هم شکستن تصمیم ها ، و برهم خوردن اراده ها ، و نقض شدن خواست ها شناختم .

جامع الأخبار :از امیر مؤمنان علیه السلام سؤال شد : دلیل بر اثبات صانع چیست؟ فرمود : «سه چیز : دگرگونی احوال [مردمان] تغییر حالت ، سستی ارکان [بدن] ، و نقض شدن اراده ها» .

امام حسین علیه السلام :مردی برخاست و به امیر مؤمنان علیه السلام گفت : ای امیر مؤمنان! با چه چیز ، پروردگارت را شناختی؟ فرمود : «با شکسته شدن تصمیم و نقض شدن اراده . چون [چیزی را ]اراده کردم ، میان من و اراده ام مانع ایجاد شد ، و چون تصمیم گرفتم ، قضا [ی الهی] بر خلاف اراده ام شد . بنا بر این ، دانستم که مدبّری غیر از من وجود دارد» .

التوحید به نقل از هشام بن سالم :از امام صادق علیه السلام سؤال شد : با چه چیزی پروردگارت را شناختی؟ فرمود : «با شکسته شدن تصمیم ، و نقض شدن اراده . من تصمیم گرفتم و او تصمیم مرا در هم شکست ، و اراده کردم و او اراده مرا نقض کرد» .

امام صادق علیه السلام در پاسخ ابن ابی العوجاء که گفت : اگر مطلب ، چنان است که اینها (خداباوران) می گویند [و خدایی هست] ، چه مانعی دارد که بر آفریدگانش آشکار شود و آنها را به پرستش خود فرا خواند تا دیگر دو نفر هم با یکدیگر اختلاف نکنند؟ و چرا از آنها در پرده شد و فرستادگانش را به سوی آنان فرستاد ، در صورتی که اگر خودش مستقیماً این کار را می کرد ، ایمان آوردن به او آسان تر بود؟ :وای بر تو! چگونه از تو پنهان است کسی که قدرتش را در وجود تو به تو نشان داده است : نبودی و بود شدی ، خُرد بودی و بزرگ شدی ، ناتوان بودی و توانا شدی ، و بعد از توانایی ات دوباره ناتوان می شوی ، تن درست هستی و بیمار می شوی ، و بیماری و بهبود می یابی ، خشمگین می شوی و خشنود می گردی ، و خشنودی و خشمگین می گردی ، شاد هستی ، و اندوهگین می شوی ، و اندوهگینی و آن گاه شاد می گردی ، دشمن می داری و بعد دوست می داری ، و دوست می داری و بعد دشمن می داری ، درنگ می کنی و باز تصمیم می گیری ، و تصمیم می گیری و باز درنگ می کنی (از تصمیمت منصرف می شوی) ، بعد از آن که نمی خواهی ، می خواهی ، و بعد از آن که می خواهی ، نمی خواهی ، بعد از هراسْ به تو تمایل دست می دهد ، و بعد از تمایلْ دوباره هراسناک می شوی ، ناامید می شوی و امیدوار می گردی ، و امیدواری و نومید می گردی ، و آنچه را که در ذهنت نبوده است ، به خاطر می آوری و آنچه می دانی ، از ذهنت ناپدید می گردد؟!

ر .ک : ص 211 (اللّه / مبحث یکم / فصل چهارم : راه های شناخت خدا / خودشناسی) .

.


ص: 230

. .


ص: 231

. .


ص: 232



توضیحی درباره نقش تجربه در خداشناسی

توضیحی در باره نقش تجربه در خداشناسیخداشناسی از راه تجربه را دو گونه می توان تفسیر کرد : یک . در زندگی شخصی هر کس ، حالات و حوادث گوناگونی پیش می آید که از یک ، سو حاکی از نقشه و تدبیرِ مدبّر است ، و از سوی دیگر ، خود در پدید آوردن آن نقشی ندارد ، مثل این که تصمیم قطعی دارد کاری را انجام دهد ؛ ولی بدون این که دلیل عقلیِ خاصّی داشته باشد ، از انجام دادن آن منصرف می شود و بعدها معلوم می شود اگر انجام می داد ، برای او زیان بار بود . چه کسی بین انسان و عزم قاطع او حایل می شود و او را از خطر ، نجات می دهد ؟ تأمّل در این تجربه ، همان طور که در کلام امام علی علیه السلام ملاحظه شد ، انسان را به این نتیجه می رساند که مدبّر زندگی انسان ، کسی جز خود انسان است و او جز خداوندِ حکیم دانا و توانا نیست ، چنان که در قرآن می خوانیم : «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ . (1) وبدانید که خدا ، میان انسان و دلش حایل می شود» . آری . خداوند متعال است که میان انسان و دلش جدایی می اندازد و موجب به هم خوردن تصمیم و در هم شکستن اراده می گردد . همچنین کودکی ، جوانی ، پیری ، ضعف ، قوّت ، تن درستی ، بیماری و سایر حالاتی که برای انسان پیش می آیند و خارج از اراده و تدبیر اویند ، حکایت از حاکمیت تدبیرِ مدبّری جز او دارند .

.

1- .انفال : آیه 24 .

ص: 233

این تفسیر از تجربه ، در واقع ، شاخه ای از خداشناسی از طریق خودشناسی است . بنا بر این ، می توان این احادیث را از جمله احادیث شرح دهنده حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» شمرد . دو . دومین معنای خداشناسی از راه تجربه ، تجربه ای است که برای انسان های موحّد ، متّقی و مخلص ، پیش می آید : عُرِفَ اللّهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وَحَلِّ العُقودِ ، وکَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِیَّهِ عَمَّن أخلَصَ لَهُ النِّیَّهَ . (1) خدا ، با بر هم خوردن تصمیم ها ، و گشوده شدن گِرِه ها ، و برطرف شدن سختی ها و گرفتاری های آنان که نیّت خالص دارند ، شناخته می شود . حلّ مشکلات و دفع گرفتاری های زندگی ، علاوه بر اسباب و راه های شناخته شده عادی و مادّی ، راه دیگری هم دارد و آن ، عبارت است از : تقوا ، توکّل و اخلاص . قرآن کریم تصریح می کند : «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ . (2) هر کس از خدا پَروا کند ، خداوند برایش راه بیرون شدی قرار می دهد و او را از آن جا که گمان نمی بَرَد ، روزی می دهد» . و تأکید می فرماید : «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (3) و آنان که با تمام توان برای ما بکوشند ، به راه های خود ، راه نمایی شان می کنیم» . هر پژوهشگری می تواند توحید ، بلکه نبوّت را از طریق آزمایش عملیِ آیات یاد شده در زندگی انسان های موحّد و متّقی و مخلص ، تجربه کند .

.

1- .ر . ک : ص 228 ح 93 .
2- .طلاق : آیه 2 3 .
3- .عنکبوت : آیه 69 .

ص: 234

4 / 3التفکّر فی حُدوثِ العالَمِالکتاب«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَیْرِ شَیْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُواْ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بَل لَا یُوقِنُونَ » . (1)

«اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ » . (2)

«قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلَی ذَلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ» . (3)

راجع : الأنعام : 14 ، یوسف : 101 ، فاطر : 1 ، الزمر : 46 ، الشوری : 11 .

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الدّالِّ عَلی قِدَمِهِ بِحُدوثِ خَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلی وُجودِهِ . . . مُستَشهِدٌ بِحُدوثِ الأَشیاءِ عَلی أَزَلِیَّتِهِ ، وبِما وَسَمَها بِهِ مِن العَجزِ عَلی قُدرَتِهِ ، وبِمَا اضطَرَّها إِلَیهِ مِنَ الفَناءِ عَلی دَوامِهِ . (4)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلی مَعرِفَهِ رُبوبِیَّتِهِ ، الدالِّ عَلی وُجودِهِ بِخَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلی أَزَلِهِ . (5)

.

1- .الطور : 35 و 36 .
2- .الزمر : 62 .
3- .الأنبیاء : 56 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 185 ، التوحید : ص 69 ح 26 عن الهیثم بن عبد اللّه الرمّانی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام ، البلد الأمین : ص 92 وفیهما ذیله من «مستشهد بحدوث» ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 221 ح 2 .
5- .الکافی : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، نهج البلاغه : الخطبه 152 نحوه ، التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 105 .

ص: 235



4 / 3 اندیشیدن در پیدایش جهان

اشاره

4 / 3اندیشیدن در پیدایش جهانقرآن«آیا از هیچ ، آفریده شده اند ، یا آن که خود ، آفریدگار [خویش]اند؟ آیا آسمان ها و زمین را [آنان ]آفریده اند؟ نه ؛ بلکه یقین ندارند» .

«خدا آفریدگار هر چیز است» .

«گفت : بلکه پروردگار شما ، [همان] پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را آفرید ، و من بر این ، از گواهی دهندگانم» .

ر .ک : انعام : آیه 14 ، یوسف : آیه 101 ، فاطر : آیه 1 ، زمر : آیه 46 ، شورا : آیه 11 .

حدیثامام علی علیه السلام :ستایش ، خداوندی را که ... حدوث آفریدگانش را دلیل بر قدیم بودن و هستی خویش قرار داد ... ، و حدوث اشیا را بر ازلی بودنش گواه گرفت ، و ناتوانی اشیا را که نشان [و ویژگی] آنها قرار داد گواه بر قدرتش ، و نیست شدن را که فرجام گریزناپذیر آنهاست گواه بر جاودانگی خویش .

امام علی علیه السلام :ستایش ، خداوندی را که ستایش خویش را به بندگانش الهام فرمود و آنان را بر شناخت ربوبیتش سرشت ؛ او که آفریدگانش را دلیل بر هستی خویش قرار داد و حدوث مخلوقاتش را نشان بر ازلی بودنش .

.


ص: 236

عنه علیه السلام :أمّا الاِحتِجاجُ عَلی مَن أَنکَرَ الحُدوثَ مَعَ ما تَقَدَّمَ ، فَهُوَ أنّا لَمّا رَأَینا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّکَ مُتَناهِیَهً أَزمانُهُ وأعیانُهُ وحَرَکاتُهُ وأَکوانُهُ ، وجَمیعُ ما فیهِ ، ووَجَدنا ما غابَ عَنّا مِن ذلِکَ یَلحَقُهُ النِّهایَهُ ، ووَجَد[نَا ]العَقلَ یَتَعَلَّقُ بِما لا نِهایَهَ ، ولَولا ذلِکَ لَم یَجِدِ العَقلُ دَلیلاً یُفَرِّقُ ما بَینَهُما ، ولَم یَکُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهایَهَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِیّا سَرمَدِیّا ، لَیسَ بِمَعلومٍ أنَّهُ مَقصورُ القُوی ، ولا مَقدورٌ ، ولا مُتَجَزِّئٌ ، ولا مُنقَسِمٌ ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِکَ أن یَکونَ ما لا یَتَناهی مِثلَ ما یَتَناهی . وإِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِکَ ، فَقَد ثَبَتَ فی عُقولِنا أنَّ ما لا یَتَناهی هُوَ القَدیمُ الأَزَلِیُّ ، وإِذا ثَبَتَ شَیءٌ قَدیمٌ وشَیءٌ مُحدَثٌ ، فَقَدِ استَغنَی القَدیمُ الباری لِلأَشیاءِ عَنِ المُحدَثِ الَّذی أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ وأَحدَثَهُ ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّهِ العَقلِیَّهِ أنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشیاءِ ، وأنَّهُ لا خالِقَ إِلّا هُوَ ، فَتَبارَکَ اللّهُ المُحدِثُ لِکُلِّ مُحدَثٍ ، الصّانِعُ لِکُلِّ مَصنوعٍ ، المُبتَدِعُ لِلأَشیاءِ مِن غَیرِ شَیءٍ . وإِذا صَحَّ أنّی لا أَقدِرُ أن اُحدِثَ مِثلِی استَحال أن یُحدِثَنی مِثلی ، فَتَعالَی المُحدِثُ لِلأَشیاءِ عَمّا یَقولُ المُلحِدونَ عُلُوّا کَبیرا . (1)

الإمام الصادق علیه السلام لَمّا سُئِلَ : مَا الدَّلیلُ عَلی أنَّ لِلعالَمِ صانِعا ؟ :أَکثَرُ الأَدِلَّهِ فی نَفسی ؛ لِأَنّی وَجَدتُها لا تَعدو أَحَدَ أمرَین : إِمّا أن أَکونَ خَلَقتُها وأنَا مَوجودٌ ، وإِیجادُ المَوجودِ مُحالٌ. وإِمّا أن أکونَ خَلَقتُها وأنَا مَعدومٌ ؛ فَکَیفَ یَخلُقُ لا شَیءٌ ؟ فَلَمّا رَأَیتُهُما فاسِدَتَینِ مِنَ الجِهَتَینِ جَمیعا عَلِمتُ أنَّ لی صانِعا ومُدَبِّرا . (2)

.

1- .بحار الأنوار : ج 93 ص 90 نقلاً عن رساله النعمانی .
2- .روضه الواعظین : ص 39 .

ص: 237

امام علی علیه السلام :امّا دلیل بر نادرستی سخن کسی که منکر حدوث [و معتقد به قِدَم عالَم ]است ، علاوه بر آنچه گذشت ، این است که وقتی می بینیم این جهانِ متحرّک ، زمان هایش و موجوداتش و حرکاتش و پدیده هایش و [خلاصه] هر آنچه در این عالم است ، متناهی هستند و آنچه از دید ما پنهان است نیز نهایتی دارد ، و [از سوی دیگر می بینیم ]عقل [گذشته از وجود متناهی ،] به چیزی تعلّق می گیرد که نامتناهی است (1) و اگر جز این بود ، دلیلی وجود نداشت که عقل ، میان این دو [گونه موجود ]فرق بگذارد [پس ، ]چاره ای نداریم ، جز این که موجودی نامتناهی و معلوم و معقول و ابدی و سرمدی را اثبات کنیم که معلوم نیست قُوایش محدود باشد ، و مقدور و تجزیه پذیر و قسمت پذیر باشد ، پس در این هنگام ، لازم می آید که نامتناهی ، همانند متناهی باشد [که این ، نشدنی است] . و چون این برای ما ثابت شد ، در خِردهای ما ثابت است که آنچه نامتناهی است ، قدیم و ازلی است . و هر گاه ثابت شد که موجودی قدیم و موجودی حادث وجود دارد ، [روشن است که] آن موجود قدیم که آفریننده موجودات است ، از موجود حادثی که آن را ایجاد کرده و آفریده و پدیدش آورده ، بی نیاز است . و با دلیل عقلی برایمان ثابت است که همو پدیدآورنده چیزهاست و آفریدگاری جز او نیست . پس ، آفرین بر خداوند که پدیدآورنده هر پدیده ای و سازنده هر ساخته ای است و چیزها را از هیچ ، ابداع کرده است . و هر گاه [این سخن ،] درست باشد که : من قادر نیستم مانند خودم را پدید آورم ، محال است که مانند من هم مرا پدید آورده باشد . پس ، آن که پدیدآورنده چیزهاست ، بسی برتر است از آنچه کج اندیشان در باره او می گویند .

امام صادق علیه السلام در پاسخ این پرسش که : دلیل بر این که جهان سازنده ای دارد ، چیست؟ :بیشتر دلایل در وجود خود من است ؛ چرا که من از دو حال ، خارج نیستم : یا این که من خودم را ، در حالی که موجود بوده ام ، خلق کرده ام و [این فرض ، باطل است ؛ چون] ایجاد موجود ، محال است . یا این که نبوده ام و خودم را خلق کرده ام و چگونه چیزی که نیست ، می آفریند؟ پس ، چون دیدم که این دو فرض ، از هر دو جهت باطل است ، دانستم که مرا سازنده ای و مدبّری است .

.

1- .تعلّق عقل به موجود نامتناهی ، به تصوّری است که از آن دارد .

ص: 238

التوحید عن هِشام بن الحکم فی حَدیثٍ ذَکَرَ فیهِ أبا شاکرٍ الدَّیصانِیَّ وأنَّه طَلَب مِنهُ الاِستِئذانَ لَهُ لِلِقاءِ أبی عَبدِاللّهِ علیه السلام :فَاستَأذَنتُ لَهُ ، فَدَخَلَ فَقالَ لَهُ علیه السلام : أتَأذَنُ لی فِی السُّؤالِ؟ فَقالَ لَهُ [ أبو عبد اللّه علیه السلام ] : سَل عَمّا بَدا لَکَ . فَقالَ لَهُ : مَا الدَّلیلُ عَلی أنَّ لَکَ صانِعا ؟ فَقالَ : وَجَدتُ نَفسی لا تَخلو مِن إِحدی جِهَتَینِ : إِمّا أن أَکونَ صَنَعتُها أنَا ، أو صَنَعَها غَیری ؛ فَإِن کُنتُ صَنَعتُها أنَا فَلا أَخلو مِن أَحَدِ مَعنَیَینِ : إِمّا أن أَکونَ صَنَعتُها وکانَت مَوجودَهً ، أو صَنَعتُها وکانَت مَعدومَهً ؛ فَإِن کُنتُ صَنَعتُها وکانَت مَوجودَهً فَقَدِ استَغنَت بِوُجودِها عَن صَنعَتِها ، وإِن کانَت مَعدومَهً فَإِنَّکَ تَعلَمُ أنَّ المَعدومَ لا یُحدِثُ شَیئا ، فَقَد ثَبَتَ المَعنَی الثّالِثُ أنَّ لی صانِعا ؛ وهُوَ اللّهُ رَبُّ العالَمینَ . فَقامَ وما أَحارَ جَوابا (1) . (2)

التوحید عن هشام بن الحکم :دَخَلَ أَبو شاکِرٍ الدَّیصانِیُّ عَلی أَبی عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ علیه السلام فَقالَ لَهُ : إِنَّکَ أَحَدُ النُّجومِ الزَّواهِرِ ، وکانَ آباؤُکَ بُدورا بَواهِرَ ، وأُمَّهاتُکَ عَقیلاتٍ عَباهِرَ (3) ، وعُنصُرُکَ مِن أَکرَمِ العَناصِرِ ، وإِذا ذُکِرَ العُلَماءُ فَبِکَ تُثَنَّی الخَناصِرُ ، فخَبِّرنی أیُّهَا البَحرُ الخَضِمُّ الزّاخِرُ ، مَا الدَّلیلُ عَلی حُدوثِ العالَمِ ؟ فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : نَستَدِلُّ عَلَیهِ بِأَقرَبِ الأَشیاءِ . قال : وما هُوَ؟ فَدَعا أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام بِبَیضَهٍ فَوَضَعَها عَلی راحَتِهِ ، فقال : هذا حِصنٌ مَلمومٌ ، داخِلُهُ غِرقِئٌ (4) رَقیقٌ لَطیفٌ ، بِهِ فِضَّهٌ سائِلَهٌ وذَهَبَهٌ مائِعَهٌ ، ثُمَّ تَنفَلِقُ عَن مِثلِ الطّاووسِ ، أ دَخَلَها شَیءٌ ؟ فَقالَ : لا . قالَ : فَهذَا الدَّلیلُ عَلی حُدوثِ العالَمِ . قالَ : أَخبَرتَ فَأَوجَزتَ ، وقُلتَ فَأَحسَنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنّا لا نَقبَلُ إِلّا ما أَدرَکناهُ بِأَبصارِنا ، أو سَمِعناهُ بِآذانِنا ، أو شَمَمناه بِمَناخِرِنا ، أو ذُقناهُ بِأَفواهِنا ، أو لَمَسناهُ بِأَکُفِّنا ، أو تُصوِّرَ فِی القُلوبِ بَیانا ، أوِ استَنبَطَهُ الرَّوِیّاتُ (5) إِیقانا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : ذَکَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ ، وهِیَ لا تَنفَعُ شَیئا بِغَیرِ دَلیلٍ ، کَما لا یُقطَعُ الظُّلمَهُ بِغَیرِ مِصباحٍ . (6)

.

1- .ما أَحارَ جوابا : أی ما ردَّ (القاموس المحیط : ج 2 ص 16 «حور») .
2- .التوحید : ص 290 ح 10 عن هشام بن الحکم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 50 ح 23 .
3- .العبهرهُ : الرقیقه الناصعه البیاض . وقیل : هی الّتی جمعت الحُسن والجسم والخُلق (لسان العرب : ج 9 ص 27 «عبهر» ) .
4- .الغِرقِئ : القِشره الملتزقه ببیاض البیض (القاموس المحیط : ج 1 ص 22 «غرقئ») .
5- .الرَّوِیّات : جمع رویّه ؛ وهی التفکّر فی الأمر (لسان العرب : ج 14 ص 350 «روی») .
6- .التوحید : ص 292 ح 1 ، الأمالی للصدوق : ص 432 ح 571 ، الإرشاد : ج 2 ص 201 ، إعلام الوری : ج 1 ص 543 ، روضه الواعظین : ص 28 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 211 ح 12 .

ص: 239

التوحید به نقل از هِشام بن حَکَم ، در داستان ابو شاکر دَیصانی که از وی خواست برایش از امام صادق علیه السلام اجازه ملاقات بگیرد :پس برایش اجازه گرفتم . وارد شد و گفت: اجازه می دهی که بپرسم؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «در باره هر آنچه می خواهی، بپرس» . پرسید : چه دلیلی است بر این که تو را سازنده ای است؟ امام علیه السلام فرمود : «من خویشتن را از دو حال ، خارج نیافتم : یا خودم خویشتن را ساخته ام ، یا دیگری مرا ساخته است . اگر خودم سازنده خودم بوده ام ، باز از دو حال خارج نیست : یا بوده ام و خودم را آفریده ام ، یا نبوده ام و خود را آفریده ام . اگر بوده ام و خود را آفریده ام ، با بودنم ، دیگر نیازی به آفریدنم نبوده است ، و اگر نبوده ام ، تو خود می دانی که معدوم ، چیزی را ایجاد نمی کند . پس ، شقّ سومی ثابت شد و آن ، این است که مرا سازنده ای است و آن ، خداوند ، پروردگار جهانیان است» . ابو شاکر برخاست و جوابی نداد .

التوحید به نقل از هشام بن حکم :ابو شاکر دیصانی بر امام صادق علیه السلام در آمد و گفت : تو یکی از ستارگان درخشان [علم و معرفت] هستی ، و پدرانت همگی ماه های تابان بودند ، و مادرانت بانوانی خردمند و ارجمند بوده اند ، و نژادت از گرامی ترین نژادهاست ، و هر گاه سخن از دانشمندان به میان آید ، انگشتانْ به سوی تو نشانه می روند . پس ، ای دریای ژرف و سرشار! به من بگو که دلیل بر حدوث جهان چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود : «برای اثبات آن ، به نزدیک ترینِ چیزها [به تو ]استدلال می کنیم» . گفت : آن چیست؟ امام صادق علیه السلام تخم مرغی خواست و آن را در کف دست خود نهاد و فرمود : «این ، دژی است از هر سو بسته . درونش پوستی نازک و لطیف است و زیر آن پوست ، نقره ای (سفیده ای) روان و طلایی (زرده ای) مایع است . آن گاه از این ، مثلاً طاووسی بیرون می آید . آیا چیزی وارد این تخم شده است؟» . ابو شاکر گفت : نه . فرمود : «همین ، دلیل بر حدوث جهان است» . ابو شاکر گفت : پاسخی مختصر دادی و سخنی نیکو گفتی ؛ امّا تو می دانی که ما تنها چیزی را می پذیریم که با چشمان خود ببینیم ، یا با گوش هایمان بشنویم ، یا با بینی هایمان استشمام کنیم ، یا با دهان هایمان بچشیم ، یا با دستانمان لمس کنیم ، یا به وضوح در دل ها تصوّر شود ، یا با تفکّر یقین آور ، استنباط گردد . امام صادق علیه السلام فرمود : «تو حواسّ پنجگانه را نام بردی ، در حالی که از این حواس ، بدون راه نما ، کاری ساخته نیست ، چنان که بدون چراغ ، تاریکی را نمی توان پیمود» .

.


ص: 240

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ الأَشیاءَ تَدُلُّ عَلی حُدوثِها مِن . . . تَحَرُّکِ الأَرضِ ومَن عَلَیها ، وَانقِلابِ الأَزمِنَهِ ، وَاختِلافِ الوَقتِ ، وَالحَوادِثِ الَّتی تَحدُثُ فِی العالَمِ ، مِن زِیادَهٍ ونُقصانٍ ، ومَوتٍ وبَلاءٍ ، وَاضطِرارِ النَّفسِ إِلَی الإِقرارِ بأَنَّ لَها صانِعا ومُدَبِّرا . أما تَرَی الحُلوَ یَصیرُ حامِضا ، وَالعَذبَ مُرّا ، وَالجَدیدَ بالِیا ، وکُلٌّ إِلی تَغَیُّرٍ وفَناءٍ ؟! (1)

الکافی فی خَبَرِ مُناظَرَهِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام لِابنِ أَبِی العَوجاءِ :فَقالَ[ علیه السلام ]لَهُ : أ مَصنوعٌ أنتَ أو غَیرُ مَصنوعٍ ؟ فَقالَ عَبدُ الکَریمِ بنُ أبِی العَوجاءِ : بَل ، أنَا غَیرُ مَصنوعٍ . فَقالَ لَهُ العالِمُ علیه السلام : فَصِف لی لَو کُنتَ مَصنوعا کَیفَ کُنتَ تَکونُ ؟ فَبَقِیَ عَبدُ الکَریمِ مَلِیّا لا یُحیرُ جَوابا ، ووَلِعَ بِخَشَبَهٍ کانَت بَینَ یَدَیهِ ، وهُوَ یَقولُ : طَویلٌ عَریضٌ عَمیقٌ قَصیرٌ مُتَحَرِّکٌ ساکِنٌ ، کُلُّ ذلِکَ صِفَهُ خَلقِهِ . فَقالَ لَهُ العالِمُ : فَإِن کُنتَ لَم تَعلَم صِفَهَ الصَّنعَهِ غَیرَها فَاجعَل نَفسَکَ مَصنوعا لِما تَجِدُ فی نَفسِکَ مِمّا یَحدُثُ مِن هذِهِ الأُمورِ . (2)

.

1- .الاحتجاج : ج 2 ص 216 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 78 ح 53 .
2- .الکافی : ج 1 ص 76 ، التوحید : ص 296 ح 6 ، الاحتجاج : ج 2 ص 200 ح 214 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 31 ح 4 وراجع : التوحید : ص 293 ح 2 .

ص: 241

امام صادق علیه السلام :دلیل بر حدوث اشیا ... حرکت زمین و ساکنان آن و دگرگونی زمان ها ، و اختلاف اوقات است و [نیز] رویدادهایی که در جهان ، رخ می دهند ، از : فزونی و کاستی ، و مرگ و بیماری . و [با مشاهده اینها] نفْس ، ناچار می شود اعتراف کند که او را سازنده و تدبیرکننده ای است . مگر نمی بینی که شیرین ، تبدیل به ترش می شود و گوارا به تلخ و نو به کهنه و همه چیز به سوی دگرگونی و نیستی در حرکت است؟!

الکافی در خبر مناظره امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء :امام علیه السلام به او فرمود : «آیا تو مصنوع هستی ، یا غیر مصنوع؟» . عبد الکریم بن ابی العوجاء گفت : من غیر مصنوع هستم . امام صادق علیه السلام به او فرمود : «برایم بگو که اگر مصنوع بودی ، چگونه می بودی؟» . عبد الکریم ، مدّتی طولانی خاموش ماند و جوابی نداد و به چوبی که در برابرش بود ، ور می رفت و می گفت : دراز ، پهن ، گود ، کوتاه ، متحرّک ، ساکن . همه اینها [که] ویژگی مخلوق بودن اوست ! پس امام صادق علیه السلام به او فرمود : «اگر برای مخلوق ، جز اینها ویژگی [هایی] نمی دانی ، پس خودت را نیز مصنوع بدان ؛ زیرا همه این ویژگی هایی را که حادث اند ، در وجود خودت می یابی» .

.


ص: 242

التوحید عن أبی الصلت الهرویّ :سَأَلَ المَأمونُ أبَا الحَسَنِ عَلِیَّ بنَ موسَی الرِّضا علیهماالسلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» ، (1) فَقالَ : إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی . . . خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ فی سِتَّهِ أیّامٍ وهُوَ مُستَولٍ عَلی عَرشِهِ ، وکانَ قادِرا عَلی أن یَخلُقَها فی طَرفَهِ عَینٍ ، ولکِنَّهُ عز و جلخَلَقَها فی سِتَّهِ أیّامٍ ؛ لِیُظهِرَ لِلمَلائِکَهِ ما یَخلُقُهُ مِنها شَیئا بَعدَ شَیءٍ ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما یُحدَثُ عَلی اللّهِ تَعالی ذِکرُهُ مَرَّهً بَعدَ مَرَّهٍ . (2)

التوحید عن الحسین بن خالد عن الإمام الرضا علیه السلام :أنَّهُ دَخَل عَلَیهِ رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا الدَّلیلُ عَلی حَدَثِ العالَمِ ؟ قال : أنتَ لَم تَکُن ثُمَّ کُنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنَّکَ لَم تُکَوِّن نَفسَکَ ، ولا کَوَّنَکَ مَن هُوَ مِثلُکَ . (3)

.

1- .هود : 7 .
2- .التوحید : ص 320 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 134 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 318 ح 14 .
3- .التوحید : ص 293 ح 3 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 134 ح 32 ، الأمالی للصدوق : ص 433 ح 572 ، الاحتجاج : ج 2 ص 353 ح 280 ، روضه الواعظین : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 11 .

ص: 243

التوحید به نقل از ابو الصَّلت هروی :مأمون از ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام در باره این آیه شریف پرسید : «و او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او ، بر آب بود ، تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید» . فرمود : «خداوند متعال ، در حالی که بر عرش خویش استیلا داشت ، آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید ، هرچند می توانست آنها را در چشم بر هم زدنی بیافریند ؛ امّا آنها را در شش روز آفرید تا آنچه را از آنها می آفریند ، تدریجاً به فرشتگان بنمایاند ، و فرشتگان از طریق پیدایش آنچه پدید می آید ، تدریجاً به قدرت خداوندِ بلندنام پی ببرند» .

التوحید به نقل از حسین بن خالد :مردی بر امام رضا علیه السلام در آمد و گفت : ای پسر پیامبر خدا! دلیل بر حدوث جهان چیست؟ فرمود : «تو نبودی و سپس بود شدی ، و خوب می دانی که نه تو خود ، خویشتن را پدید آورده ای و نه کسی همانند تو ، تو را پدید آورده است» .

.


ص: 244

. .


ص: 245



بحثی درباره تعداد راه ها به سوی خداوند عزّوجلّ

اشاره

بحثی در باره تعداد راه ها به سوی خداوندبا تأمّل در آیات و احادیثی که در باره راه های خداشناسی در سه فصل گذشته ملاحظه شدند ، می توان به این جمع بندی دست یافت که از نگاه قرآن و احادیث اسلامی ، خداشناسی ، سه راه اصلی دارد که راه های دیگر به این سه باز می گردند و آنها عبارت اند از : 1 . خودشناسی ؛ 2 . جهان شناسی ؛ 3 . مجاهدت . راه های اوّل و دوم ، علمی اند ؛ امّا راه سوم ، عملی است و البته هر سه راه ، در این آیه شریف ، مورد اشاره قرار گرفته اند : «سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی الْاَفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ . (1) به زودی ، نشانه های خودمان را در کرانه ها[ی هستی ]و در وجود خودشان ، به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که او حق است . آیا این که پروردگارت بر هر چیزی گواه است ، کافی نیست؟» . راه سوم که به کار گیری همه توان برای انجام دادن اوامر و ره نمودهای الهی در

.

1- .فصّلت : آیه 53 .

ص: 246



راه ها به سوی خداوند عزّوجلّ ، به تعداد آفریده هاست

زندگی است ، راه رسیدن به بالاترین درجات خداشناسی ، یعنی معرفت شهودی است . راه اوّل و دوم ، تنها ارائه طریق است ؛ امّا راه سوم ، رسیدن به مقصود را تضمین می نماید : «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و آنان که با تمام توان برای ما بکوشند ، به راه های خود ، راه نمایی شان می کنیم» . با پیمودن این راه ، نه تنها انسان به بالاترین مراتب خداشناسی ، بلکه به بالاترین مراتب خودشناسی و جهان شناسی نیز نایل می آید . بنا بر این ، می توان گفت : صراط مستقیم الهی ، یکی بیشتر نیست و آن ، دینی است که انبیای الهی برای تکامل انسان ارائه کرده اند و راه های دیگر ، در صورتی راه خدایند که به این شاه راه ، منتهی شوند .

راه ها به سوی خداوند عز و جل ، به تعداد آفریده هاستدر این جا این سؤال قابل طرح است که در کلام محدّثان و حکما آمده است : الطُّرُقُ إلَی اللّهِ عَدَدَ أنفاسِ الخَلائقِ . راه ها به سوی خداوند ، به تعداد آفریده هایند . باید دید این جمله که در کلام شماری از محدّثان و حکما یک اصل مسلّم تلقّی شده و گاه به عنوان حدیث نبوی هم مطرح می شود ، آیا با وحدت صراط مستقیم الهی منافاتی دارد یا ندارد؟ پاسخ ، این است که : این سخن ، تاکنون در هیچ یک از منابع معتبر حدیثی یافت نشده است . تنها ملّا احمد نراقی ، در کتاب مثنوی طاقدیس ، آن را با عنوان حدیث ، ذکر کرده است . (2)

.

1- .عنکبوت : آیه 69 .
2- .در این کتاب آمده است : «بیان حدیث : الطرق إلی اللّه عدد أنفاس الخلائق» (مثنوی طاقدیس : ص 206) .

ص: 247

به علاوه ، جمله مورد بحث ، حدیث باشد یا نباشد ، قطعا مقصودِ کسانی که به آن استناد کرده اند ، تکثّرگراییِ (پلورالیسم) دینی که برخی در عصر ما مطرح می کنند نیست ؛ بلکه مقصود ، این است که راه های فرعیِ متّصل به شاه راه اصلی دین که صراط مستقیم نامیده می شود فراوان است و هر کس می تواند از راهی که متناسب با ظرفیت و استعداد اوست ، به این شاه راه دست یابد . علّامه مجلسی ، در این باره می گوید : فهم مردمان و خِرَدهای ایشان در پذیرش مراتب عرفان و کسب اطمینان (از نظر مقدار و چگونگی ، شدّت و ضعف ، کُندی و تندی ، حالت و علم ، و کشف و عیان) ، متفاوت است ، اگر چه اصل معرفت ، فطری است ، به بداهت و یا با کوچک ترین توجّه حاصل می شود، امّا هر کس را راهی است که خدای عز و جل او را از آن راه هدایت می کند ، اگر فرد ، قابل هدایت باشد . و راه های به سوی خدا به اندازه مردمان است و اینان ، مراتبی نزد خدا دارند و «خداوند ، کسانی از شما را که گرویده اند و آنان را که دانش یافته اند ، درجاتی چند ، بالا می برد» (1) . (2) ملّا احمد نراقی نیز در تبیین این سخن با زبان شعر می گوید : این چنین فرمود آن آگاه حقشد برابر با نَفَس ها راه حق راه حق باشد مقابل ، آشکاربا نَفَس های خلایق در شمار راه ها بسیار و مقصدها یکی استاختلاف راه ، لیکن اندکی است چون درخت و شاخ های بی شماریا چو رودی نهرها از هر کنار هم یکی باشد ره حق ، هم هزارمعنی آن را بفهم ، ای هوشیار ! (3)

.

1- .مجادله : آیه 11 .
2- .بحار الأنوار : ج 67 ص 137 .
3- .مثنوی طاقدیس : ص 206 .

ص: 248



سخنی درباره نشانه های خدا

اشاره

سخنی درباره نشانه های خداقرآن کریم ، همه پدیده های عالم هستی را آیه های روشن و نشانه های آشکار و راه نمایان صریح بر وجود آفرینشگر هستی می داند ، به این معنا که همه پدیده ها از ریزترین ذرات تا بزرگ ترین کهکشان ها و از اتم تا عظیم ترین اجرام آسمانی ، و از پدیده های دیدنی و نادیدنی ، همه و همه ، آفریده شده اند تا نشانه روشن و آینه تمام نما و راه نمای متقن وجود آفریننده شان باشند . از آن جا که پرده ای بر دیدگان آدمی نیست و موانع شناخت قلبی و عقلی ، راه های قلب و عقل او را نبسته اند ، و چون آفریننده عالم ، در آینه پدیده های هستی ، از زمین و کوه ها و بیابان ها و دریاها و درختان گرفته تا چیزهای دیگر ، تجلّی کرده است ، همه هستی ، گواه او و هر آنچه از آفاق است ، دلیل اوست . چه خوب سروده است ابو العتاهیه که : شگفتا ، چگونه نافرمانی می شود او/ و یا چگونه منکِر ، او را انکار می کند در حالی که در هر چیزی ، نشانه ای از اوست/ که دلالت بر یگانگی او می کند! 1

.


ص: 249



تجلّی آفریدگار در آینه آفریده ها

از دیدگاه قرآن کریم ، امکان ندارد که انسان ، جهان هستی را بشناسد ؛ ولی خدا را نشناسد ، یعنی آفریده ها را ببیند ؛ ولی آفریننده را نه . امکان ندارد که در آینه هستی نظر کند ؛ ولی آفریننده هستی برای او در آن جلوه گر نباشد ، مگر آن که در دیدش عیبی باشد . این حقیقت قرآنی را امیر مؤمنان علیه السلام در جاهای گوناگون و با چندین بیان و به گونه سحرآمیزی که قلب را شیفته می کند ، بازگو کرده است . کلام ایشان در این باره ، از رساترین بیان های خداشناسی از طریق آیات و نشانه هاست ، از جمله این سخن ایشان : الحَمدُ للّهِ المُتَجَلِّی لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ ، وَ الظّاهِرِ لِقُلُوبِهِم بِحُجَّتِهِ . (1) سپاس ، خدای را که برای آفریده هایش با آفریدنش تجلّی کرده و در قلب آنان با حجّتش هویدا شده است . واقعیتْ این است که تجلّی آفریدگار برای انسان ، چیزی نیست که بتوان با نوشتن و گفتن ، آن را به دیگران منتقل کرد ؛ بلکه این ، امری است که باید آن را یافت . طبیعی است که هر کس ذائقه جانش سالم و دیده بصیرتش نافذ باشد ، همه عالم هستی را آینه تمام نمای جمال و جلال خداوند می یابد .

تجلّی آفریدگار در آینه آفریده هادرک تجلّی آفریدگار در آینه آفریده ها ، به تناسب میزان استعداد دید انسان ، قوّت و ضعف دارد . هر گاه موانع شناخت در انسان ، کمتر و توان رؤیت عقلی و قلبی بیشتر باشد ، تجلّی آفریدگارِ خجسته و والا در آینه آفریده ها در حس ، بیشتر و در درک ، عمیق تر است . ابن میثم بحرانی در توضیح اقسام درک انسان ها از تجلّیات آفریدگار در

.

1- .ر . ک : موسوعه العقائد الإسلامیه : ج 3 ص 121 ح 3514 .

ص: 250

آفریده ها ، انسان ها را به چهار گروه تقسیم کرده ، می گوید : تجلّی خداوند ، به معنای آن است که او شناخت خویش را از ره گذر مصنوعاتش ، برای دل های بندگانش روشن گردانید ، تا جایی که بندگان ، هر یک به اندازه قابلیت و پذیرشی که از مشاهده او دارند ، مشاهده اش می کنند ، و این مشاهده ، بسته به تفاوت شعاع های نگاه هایشان ، متفاوت است . بعضی از آنها اوّل مصنوع را می بینند بعد صانع را ؛ بعضی هر دو را با هم می بینند ؛ بعضی نخست صانع را می بینند ، و بعضی ماسوای صانع را نمی بینند . (1) در توضیح این چهار قسم ، مثالی را یادآوری می کنیم ، بلکه تا اندازه ای حقّ مطلب ادا شود . اگر آینه در دست داشته باشی و بخواهی به تصویر چیز مشخّصی نگاه کنی ، در ابتدا آینه و آن گاه آن تصویر را می بینی . گاه هم زمان هر دو را می بینی و زمانی هم چنان به تصویر نگاه می کنی و مات در آن می شوی که چیز دیگری را نمی بینی . با توجّه به این مثال ، مردمی را که از بینش عقلانی برای درک تجلّی آفریدگار در آینه آفریده ها برخوردارند ، می توان چهار گروه دانست : گروه اوّل ، کسانی هستند که به آینه آفریده ها نظر می افکنند و ابتدا آینه و سپس تجلّی آفریدگار را از لا به لای دقّت در آینه آفریده ها و از توجّه به آنها مشاهده می کنند . گروه دوم ، کسانی اند که از نگاه دقیق تری برخوردارند . آفریدگار را بیش از شناخت گروه نخست می شناسند ؛ چرا که آینه آفریده ها و آفریدگار را هم زمان می بینند . به تعبیر دیگر ، اینان ، آفریدگار را در این آینه و به واسطه آن می بینند و در همان زمانی که چشم هایشان کوه و دریا و درخت و دیگر پدیده ها را می بیند ، آفریدگار عز و جل را با بینش عقلی درک می کنند .

.

1- .شرح نهج البلاغه ، ابن میثم بحرانی : ج 3 ص 38 .

ص: 251

گروه سوم ، کسانی هستند که شیدای آفریدگارند و به درجه ای شیفته اند که هر گاه به آینه آفریده ها نگاه می کنند ، نخست آفریدگار را مشاهده می کنند و آن گاه آفریده ها را . اینان به آفریده ها از طریق آفریدگار می رسند و نه از طریق آفریده ها به آفریدگار . گروه چهارم ، کسانی اند که در قلّه خداشناسی قرار دارند و شناخت و علاقه شان به خدای پاک ، به حدّی است که چیزی جز او نمی بینند . البتّه به این مرتبه نمی رسند ، مگر پیامبر و کسانی که به این حقیقت ، واقف شده اند که هستی ، تنها در انحصار خداوند والاست و وجود جز او ، چون سایه ، اعتباری و تبعی است .

.


ص: 252

الفصل الخامس: آیات معرفه اللّه عز و جلالکتاب«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَایَاتٍ لِّأُوْلِی الْأَلْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ » . (1)

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّهٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » . (2)

«إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَایَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِینَ * وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ ءَایَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ * وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ ءَایَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ * تِلْکَ ءَایَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ ءَایَاتِهِ یُؤْمِنُونَ » . (3)

.

1- .آل عمران : 190 و 191 .
2- .البقره : 164 .
3- .الجاثیه : 3 6 .

ص: 253 .